بهم گفتن باید بری یه حساب بانک ملت بازکنی برای اینکه پورسانت ها راس هرماه به اون حساب واریزمی شن وقرارداد باشرکت روهم امضا کنی،ومدارکتم توسایت اسکن کنی وعکستم بگذاری، درکل همه این کارارو کردم اصلا هم فکرنمی کردم سرم کلاه گذاشته باشن،وقتی این کارام تموم شد گفتن باید کلاس ها رو بیای برای آموزش ،رفتیم تو کلاس ها ومتوجه شدم سران شرکت میان سخنرانی می کنن وبه اعضا روحیه می دن ،وشرکت روازناموس خودشون بالاتر می دونستن،تومیتینگ هایی که می گذاشتن جوری صحبت می کردن که اعضای نسبتا زیادی که میومدن هیپنوتیزم می شدن،تویکی ازاین کلاس ها به همه می گفتن چشماتون روببندید وآرزوهاتونو تصور کنید وهمه مجبوربودن که این کاروبکنن،متوجه شدم خیل عظیمی ازآدم هایی که اومده بودن داشتن گریه می کردن با تصورآرزوهاشون،بدبخت ها نمی دونستن که یه عده سودجو دارن شستشو مغزیشون می کنن.
- ۵ نظر
- ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۶:۱۱